شهید 11 ساله در انفاق به فقرا کوتاهی نمی‌کرد

 

با اینکه خانواده شهید دانش آموز «رحمان ارشدی» وضعیت مالی خوبی نداشت، این شهید 11 ساله در انفاق به فقرا کوتاهی نمی‌کرد.

 

شهید دانش‌آموز «رحمان ارشدی» سال 52 در خانواده‌ای متدین و مستضعف به دنیا آمد؛ وی در دوران کودکی با اینکه سن پایینی داشت از درک فوق‌العاده‌ای برخوردار بود.

خانواده شهید رحمان وضعیت مالی خوبی نداشت اما این دانش ‌آموز 11 ساله در بذل و بخشش به فقرا کوتاهی نمی‌کرد اما گروهک‌های منافق تحمل دیدن این فرشتگان زمینی را نداشتند و با جاسازی مین در منطقه سقز، خودرویی که رحمان در آن حضور داشت، منفجر شد و «رحمان ارشدی» به مقام رفیع شهادت رسید.

فردین حیدری و فرزاد ویسی دانش‌آموزانی هستند که مسئولیت سرگذشت‌پژوهی این شهید دانش‌آموز را برعهده گرفتند.

 

پدر شهید دانش‌آموز: رفتار رحمان 11 ساله سرمشق همه بود

 

پدر شهید دانش‌آموز «رحمان ارشدی» گفت: شهید 11 ساله با اینکه سن کمی داشت، شیوه رفتار و سلوک او سرمشق همه بود.

 

سعید ارشدی پدر شهید دانش‌آموز «رحمان ارشدی» با بیان خاطراتی از وی اظهار داشت: خانه ما در روستای بله‌جو از توابع شهرستان سقز بود و در فصل تابستان به روستای کاک‌نعمت جهت کشاورزی مهاجرت می‌کردیم.

وی ادامه داد: رحمان کلاس پنجم را در بله‌جو ادامه می‌داد؛ وضعیت مالی خوبی نداشتیم به خصوص تأمین هزینه تحصیلات رحمان در شهر برایم مشکل بود.

پدر شهید دانش‌آموز «رحمان ارشدی» بیان کرد: با همه محرومیت‌هایی که داشتیم رحمان از روحیه و توان بالایی برخوردار بود؛ اهل دینداری و عبادت بود و یکی از دانش‌آموزان خوب و درس‌خوان مدرسه بود.

وی خاطرنشان کرد: شیوه رفتار و سلوک او سرمشق همه بود و با اینکه سن کمی داشت در ایام تعطیل با کارگری هزینه تحصیلش را فراهم می‌کرد؛ وی اعتقاد داشت انسان باید مستقل باشد و تلاش کند تا از دسترنج خود روزگار را بگذراند.

 

 

مادر شهید دانش‌آموز: رحمان پیراهن نو خود را به یک فقیر بخشید

 

مادر شهید دانش‌آموز «رحمان ارشدی» گفت: رحمان با دیدن فقیر برهنه، پیراهن نو خود را به او بخشید و خود پیراهن کهنه پوشید.

 

صافیه سلیمی مادر شهید دانش‌آموز «رحمان ارشدی» با بیان خاطراتی از سخاوت و مهربانی وی اظهار داشت: رحمان قلب بسیار رئوف و مهربانی داشت و خداوند او را جز برای خدمت به خلق نیافریده بود.

وی با بیان اینکه رحمان مدام در فکر خدمت به مردم محروم و مستضعف بود، ادامه داد: به یاد دارم روزی یک پیراهن برای او خریدم و بر تنش پوشاندم؛ او خیلی خوشحال شد و بیرون رفت.

مادر شهید دانش‌آموز «رحمان ارشدی» بیان داشت: زمانی که رحمان به خانه برگشت متوجه شدم پیراهن او بر تنش نیست و همان پیراهن کهنه خود را پوشیده است؛ از او پرسیدم «چرا پیراهنت را از تنت در آوردی»؟ گفت «بیرون که رفتم فقیری را دیدم که چیزی بر تن نداشت؛ پیراهنم را در آوردم و به او بخشیدم».

وی ادامه داد: به رحمان گفتم «من پیراهن را برای خودت خریده بودم؛ وی در جواب گفت «مادر هیچ وقت این حرف را نزن؛ اگر پوشش و لباس خوب را برای من می‌خواهی برای دیگران هم بخواه تا خداوند از تو راضی و خشنود شود».

منبع: خبرگزاری فارس با همکاری انجمن اسلامی دانش آموزان

دسته ها : زندگینامه

شهید دانش‌آموز اسدبیگی احترام ویژه‌ای برای امام خمینی (ره) قائل بود

 

شهید دانش‌آموز «اصغر اسدبیگی» به قدری به امام راحل علاقه داشت که هر گاه تصویر ایشان را از تلویزیون می‌دید به احترامشان از جا برمی‌خاست و صلوات می‌فرستاد.

 

شهید دانش‌آموز «اصغر اسدبیگی» در سال 1340 در استان کرمانشاه متولد شد.

این شهید دانش‌آموز در خانواده‌ای متدین رشد کرد؛ با اینکه علاقه زیادی به مادرش داشت با نخستین فرمان امام (ره) به جبهه‌های حق علیه باطل شتافت که به مدت 20 روز نیز توسط دموکرات‌ها گروگان گرفته شد.

شهید دانش‌آموز «اصغر اسدبیگی» علاقه زیادی به کتب استاد مطهری داشت به طوری که با پول دستفروشی خود مجموعه‌ای از این کتاب‌ها را خریداری ‌کرده بود.

وی به مدت یک سال و 6 ماه در منطقه پاوه حضور داشت تا اینکه توسط مزدوران عراقی به شهادت رسید.

ثریا حاجی‌علیانی، کبری رضایی‌شاد و سمیه کرمی دانش‌آموزان سرگذشت پژوهی هستند که پژوهش زندگی این شهید دانش‌آموز را بر عهده گرفته‌اند.

 

خواهر شهید دانش‌آموز: اصغر با نخستین پیام امام (ره) به جبهه رفت

 

خواهر شهید دانش‌آموز «اصغر اسد‌بیگی» گفت: علاقه اصغر به امام (ره) به قدری بود که با نخستین پیام ایشان برای حضور جوانان در جبهه، به سوی میدان دفاع حق علیه باطل شتافت.

 

حدیقه اسد‌بیگی خواهر شهید دانش‌آموز «اصغر اسد‌بیگی» با بیان خاطراتی در خصوص علاقه این شهید دانش‌آموز به امام (ره) اظهار داشت: برادرم به امام راحل علاقه فراوانی داشت و اعضای خانواده را در مورد احترام به ایشان تأکید می‌کرد؛ این علاقه با سفری که به همراه مادرم برای زیارت امام (ره) به تهران رفتند، دو چندان شد.

خواهر شهید دانش‌آموز «اصغر اسد‌بیگی» بیان داشت: اصغر همیشه به مادرم می‌گفت «امام (ره) نایب بر حق امام زمان (عج) است و اطاعت از دستورات و اوامر او بر همگان واجب است.

وی اضافه کرد: برادرم علاقه زیادی به کتاب‌های استاد مطهری داشت و حتی مجموعه‌ای از این کتاب‌ها را با پول دست‌فروشی خود خریداری کرده بود.

اسدبیگی بیان کرد: اصغر همیشه من و خواهرم را به حجاب و خواندن نماز سفارش می‌کرد و در آخرین خداحافظی به من گفت «زینب‌وار در همه مسائل زندگی‌ صبر داشته باش»؛ بعد از شنیدن خبر شهادتش تازه معنای جمله‌اش را درک کردم.

وی خاطرنشان کرد: اصغر بسیار مهربان بود و به همه بچه‌ها با احترام برخورد می‌‌گذاشت؛ هنوز هم بعد از سال‌ها جای خالیش را احساس می‌کنم و نبودش بر دلم سنگینی می‌کند.

 

 

اصغر به رغم عشقی که به مادرش داشت به جبهه اعزام شد

 

پسرعموی شهید دانش‌آموز «اصغر اسد‌بیگی» گفت: در حالی که مادر برای اصغر وجود مقدسی بود که بعد از خدا او را می‌پرستید ولی برای دفاع از اسلام به جبهه اعزام شد.

 

حسن اسد‌بیگی پسرعموی شهید دانش‌آموز «اصغر اسد‌بیگی» با بیان خاطراتی از وی اظهار داشت: اصغر به مادرش علاقه و وابستگی فراوانی داشت و تنها نگرانی‌اش در طول حضور در جبهه دوری از او و دلتنگی‌ها بود به طوری که وی در هر بار اعزام با چشم اشک‌بار با مادرش خداحافظی می‌کرد.

وی ادامه داد: اصغر در 2 مورد مجروحیتش و 20 روزی که توسط دموکرات‌ها گروگان گرفته شده بود به خاطر اینکه مادرش خبردار نشود اجازه نداد که هیچ یک از اعضای خانواده‌اش اطلاع یابند.

پسرعموی شهید دانش‌آموز «اصغر اسد‌بیگی» خاطرنشان کرد: در یکی از مواردی که به مدت یک ماه اصغر به مرخصی نیامده بود به همراه پدرم و یکی از آشنایان برای اینکه از حال او باخبر شویم و به خاطر ناراحتی‌های مادرش برطرف شود به سراغ او رفتیم.

وی افزود: اصغر در آن زمان در جبهه نیسانه کوه‌های اطراف پاوه به خدمت مشغول بود با دیدن آن محل برای لحظه‌ای شوکه شدیم؛ داخل کوه در یک شیار چادر‌هایی با گونی برپا کرده بودند که یک فرد به سختی می‌توانست در آنجا بایستد به طوری که باران به سادگی از لا‌به‌لای گونی‌ها عبور می‌کرد.

اسد‌بیگی بیان داشت: برای اینکه وی نمی‌خواست خانواده و به خصوص مادرش از این اوضاع باخبر شود، هیچ‌گاه از این محل صحبتی نکرد.

منبع: خبرگزاری فارس با همکاری انجمن اسلامی دانش آموزان

 

 

دسته ها : زندگینامه

 شهید 14ساله مبارزه با مخالفان انقلاب را در رأس امور خود قرار می‌داد

 

شهید دانش‌‌آموز «فردین الفتی هجوم‌آبادی» مبارزه با مخالفان انقلاب اسلامی را در رأس امور خود قرار می‌داد.

 

«فردین الفتی هجوم‌آبادی» در سال 1353 در کرمانشاه چشم به جهان گشود.

این شهید دانش‌آموز از 11 سالگی عضو فعال بسیج شده و در 13 سالگی تصمیم بر عزم جبهه‌های حق علیه باطل گرفت؛ در ایام مرخصی به کمک پدرش برای مراقبت از دام‌ها به خارج از روستا رفته بود که طی حملات هوایی به شهادت رسید.

این شهید 14 ساله در تاریخ 6 مرداد سال 1367 بر دوش اهالی روستای هجوم‌آباد تشییع و به خاک سپرده شد.

الهه آستان، الهام جلیلیان، سمیه جلیلیان، الهه گلستانیان و زهرا ملکی دانش‌آموزان سرگذشت پژوه شهدای دانش‌آموز هستند که امر سرگذشت پژوهی شهید «فردین الفتی هجوم‌آبادی» را بر عهده گرفتند.

 

مادر شهید دانش‌آموز: جسم کوچک فردین یارای روح بزرگش را نداشت

 

مادر شهید دانش‌آموز «فردین الفتی هجوم‌آبادی» گفت: جسم کوچک پسر 13ساله‌ام یارای روح بزرگ او را نداشت.

عالیه سالار‌آبادی مادر شهید دانش‌آموز «فردین الفتی هجوم‌آبادی» با بیان خاطراتی از وی اظهار داشت: یکی از خصوصیات اخلاقی پسرم الفت و مهربانی نسبت به ما و همه اقوام بود.

وی ادامه داد: فردین مقید به دین و اعتقاداتش و مبارزه با مخالفان انقلاب اسلامی بود؛ وی در 13سالگی تصمیم گرفت به جبهه اعزام شود که با مخالفت من روبرو شد زیرا فکر می‌کردم او هنوز بچه است در حالی که او روح بسیار بزرگی داشت و جسم او یارای این روح بزرگ را نداشت.

مادر شهید دانش‌آموز «فردین الفتی هجوم‌آبادی» خاطرنشان کرد: پسرم قبل از اعزام به جبهه یک وصیت‌نامه نوشته بود که بسیار ناراحت شدم و از او خواهش کردم که این وصیت‌نامه را پاره کند ولی او وصیت‌نامه را پاره نکرد و در میان وسایلش نگهداری کرده بود تا اینکه در زمان بمباران هوایی و اصابت راکت به منزل همراه بسیاری از وسایلش از بین رفت.

منبع: خبرگزاری فارس با همکاری انجمن اسلامی دانش آموزان

 

 

دسته ها : زندگینامه

شهید دانش‌آموز با شهادت خود معلم ایثار شد

 

شهید دانش‌آموز «مسلم احمدی» با شهادت خود ایثار را به دوستان و همرزمانش تدریس کرد.

 

شهید دانش‌آموز «مسلم احمدی» در سال 1349 منطقه ایوان شهرستان ایلام چشم به جهان گشود.

وی از سال 65 به جبهه ایلام اعزام شد و در عملیات «کربلای یک» مسئول مخابرات گردان بود و با گذشت و ایثارگری که در جبهه داشت همه را شیفته خود کرده و سپس در 15 فروردین 66 در منطقه جنگی مهران خط مقدم قلاویزان به شهادت رسید و روز 17 فروردین تدفین شد.

صدیقه احمدی، حدیث مهدیان و مریم مهدیان دانش‌آموزان سرگذشت‌پژوهی هستند که زندگی این شهید دانش‌آموز را پژوهش کرده‌اند.

 

شجاعت و ایثار مسلم زبانزد همه بود

 

همرزم شهید دانش‌آموز «مسلم احمدی» گفت: شجاعت و ایثار مسلم در جبهه زبانزد همه بود و تحت هر شرایطی گذشت را در رأس امور خود قرار می‌داد.

 

تیمور اسدی دوست و همرزم شهید دانش‌آموز «مسلم احمدی» با بیان خاطراتی از وی اظهار داشت: روز سختی را پشت سر گذاشته بودیم و نیاز شدیدی به استراحت داشتیم؛ به خصوص شهید احمدی که در آن روز فعالیت زیادی داشت.

وی ادامه داد: آن شب نوبت یکی از همکلاسی‌های شهید احمدی بود که نگهبانی دهد؛ دوست شهید احمدی به خاطر سن کمی که داشت آشفته بود و احساس خطر می‌کرد.

همرزم شهید دانش‌آموز «مسلم احمدی» خاطرنشان کرد: دوست مسلم می‌گفت «نمی‌توانم به تنهایی نگهبانی دهم؛ دستت را روی قلبم بگذار متوجه می‌شوی»؛ شهید مسلم به او گفت «خودم تا صبح به جای تو نگهبانی می‌دهم».

وی بیان داشت: او در جبهه به قدری با گذشت بود که در شرایط خاص مسئولیت دیگران را به عهده می‌گرفت.

 

همرزم شهید دانش‌آموز: مسلم تحت هیچ شرایطی سنگر را خالی نگذاشت

 

همرزم شهید دانش‌آموز «مسلم احمدی» گفت: مسلم به قدری ایمان قوی داشت که با توکل به خدا در شرایط سخت سنگر را خالی نگذاشت.

 

امین محمدی دوست و همرزم شهید دانش‌آموز «مسلم احمدی» با بیان خاطراتی به شجاعت و ایمان وی اشاره کرد و اظهار داشت: موقع تحویل سال نو همه ما در منطقه بودیم و آرزوی همه ما پیروزی حق علیه باطل بود.

وی ادامه داد: گهگاهی خمپاره‌هایی هم به اطراف ما اصابت می‌کرد؛ در آن لحظات همه ما دلتنگ خانواده‌هایمان بودیم ولی برای پیروزی سرزمین‌مان همه سختی‌ها و فراق‌ها را تحمل می‌کردیم.

دوست شهید دانش‌آموز «مسلم احمدی» خاطرنشان کرد: بعد از تحویل سال نو سخنرانی امام خمینی (ره) از رادیو پخش شد که بعد از آن هر کدام از ما به طرف سنگر خود برگشتیم و متوجه شدیم که یکی از خمپاره‌ها به سنگر ما اصابت کرده و سقف آن کاملاً فرو ریخته بود.

وی بیان داشت: شهید احمدی وارد سنگر شد و گفت «من امشب را اینجا می‌مانم و هر چه خدا بخواهد همان می‌شود اگر قرار باشد مجددا خمپاره‌ای به سنگر ما اصابت کند ما اینجا به شهادت می‌رسیم و اگر خدا بخواهد زنده می‌مانیم»؛ وی آن شب را با خیال راحت در سنگر ماند.

 

برادر شهید دانش‌آموز: آرزوی مسلم دو روزه برآورده شد

 

برادر شهید دانش‌آموز «مسلم احمدی» گفت: مسلم آرزوی شهادت کرد و طی 2 روز آرزویش برآورده شد.

 

مجتبی احمدی برادر و همرزم شهید دانش‌آموز «مسلم احمدی» با بیان خاطراتی از وی‌ اظهار داشت: مسلم برای مرخصی به خانه آمد، خیلی تغییر کرده بود و مثل پروانه دور مادرم می‌چرخید؛ گویی چشم‌هایش از حرف‌های ناگفته خبر می‌داد.

وی ادامه داد: مسلم در گوشه‌ای نشست و شروع به کشیدن نقاشی کرد؛ ظرف چند دقیقه نقاشی خیلی قشنگی کشید و با خط قشنگی روی آن چند بیت شعر نوشت «وفای بی‌وفایی کرده پیرم/برم یار وفاداری بگیرم/ اگر یار وفاداری نباشد‌/ سر قبر وفاداری نشینم».

برادر شهید دانش‌آموز «مسلم احمدی» افزود: بعد از مدتی مسلم از حمام برگشت و مادرم را در آغوش گرفت و گفت «مادر غسل شهادت کرده‌ام؛ احساس عجیبی دارم برای شهید شدنم دعا کنید و از خداوند بخواهید که این عنایت خاص را خداوند به من ارزانی بخشد».

وی خاطرنشان کرد: مسلم همان روز لباس‌هایش را پوشید و به طرف جبهه قلاویزان اعزام شد؛ 2 روز بعد خبر شهادتش را برای ما آوردند؛ همه تعجب کرده بودیم که آرزویش چه زود برآورده شد.

 

شهید دانش‌آموز: دیگر مجال جبران زحمات پدر و مادرم را ندارم

 در وصیت‌نامه شهید دانش‌آموز ‌« مسلم احمدی» آمده است: اسلام نیاز به یاری دارد و دیگر مجال جبران زحمات و خوبی‌های پدر و مادرم را ندارم.

 شهید دانش‌آموز ‌« مسلم احمدی» به مدت یک سال در جبهه جنوب کشور برای دفاع از حق علیه باطل جنگید و سر انجام در 15 فروردین 66 شربت شهادت را نوشید، در وصیت‌نامه این شهید دانش‌آموز آمده است:
به نام خدا
مادر مهربانم از شهادت من خوف نداشته باش زیرا که خداوند عنایت خاص خود را به ما ارزانی بخشید؛ گرچه توفیق نیافتم که از زحمات شما قدردانی کنم و زحماتتان را جبران کنم.
شما برای من رنج و زحمت‌های فراوانی کشیدید؛ تازه اول جبران خوبی‌هایتان بود که در واقع اسلام نیاز به یاری دارد و دیگر آن مجال جبران زحمات و خوبی‌های شما را ندارم.
ان‌شاءالله که بتوانم در ‌آن دنیا نزد حضرت زهرا (س) روسفید باشم.

منبع: خبرگزاری فارس با همکاری انجمن اسلامی دانش آموزان

 

 

دسته ها : زندگینامه
برای تحکیم جمهوری اسلامی ایران خالصانه بکوشید

در وصیت‌نامه شهید دانش آموز «رضا علی بهمنی» آمده است: برادران و خواهران مهربانم! به پیروی از رهبران دینی در تمام صحنه‌های انقلاب اسلامی حضور فعال و گسترده داشته باشید و برای تحکیم جمهوری اسلامی ایران خالصانه بکوشید.

در وصیت‌نامه شهید دانش آموز «رضا علی بهمنی» که در 14 سالگی بر اثر اصابت گلوله گروهک‌های ضدانقلاب به شهادت رسید، آمده است:
برادران و خواهرانم! نماز احیا دارید و همواره قرآن بخوانید، بدانید که نماز ستون دین است و قرآن در زندگی ما مسلمانان تسکین دهنده دردها و آلام است.
برادران و خواهران مهربانم! اسلام دین سعادت و رستگاری است، دین آسایش و آرامش خداست؛ به دین خدا چنگ بزنید و متفرق نشوید و همیشه همچون روزهای اول انقلاب با مشت‌های گره‌ کرده خود و به پیروی از رهبران دینی در تمام صحنه‌های انقلاب اسلامی حضور فعال و گسترده داشته باشید و برای تحکیم مقدس جمهوری اسلامی ایران خالصانه بکوشید.
اگر من شهید شدم این شهادت فقط به خاطر استقامت دین خدا و دفاع از انقلاب است و من به لطف خداوند از همان کودکی و بعد از ‌آن در پشت نیمکت مدرسه در جریان رد و مچ‌گیری دشمن قرار گرفتم و سپس راه خود را برگزیدم و خود را آماده شهادت کرده‌ام.

رضاعلی شب بهمن 60 آخرین خداحافظی را گفت‌

برادر شهید دانش‌آموز «رضاعلی بهمنی» گفت: برادرم، 22 بهمن 1360 به حکم عشق و وظیفه به راهپیمایی رفت و شب 22 بهمن با حمله گروهگ‌های ضد انقلاب در خون خود غلتید و با آخرین خداحافظی به دیدار حق شتافت.

براتعلی بهمنی برادر شهید دانش‌آموز «رضاعلی بهمنی» با بیان خاطراتی از نحوه شهادت وی اظهار داشت:‌ 22 بهمن 1360 به حکم عشق و وظیفه به راهپیمایی رفتیم، رضاعلی عشق و علاقه وافری به انقلاب اسلامی و حضرت امام خمینی‌(ره) داشت.
وی ادامه داد: برادرم در همه فعالیت‌ها و مراسم‌ها شرکت می‌کرد؛ 22 بهمن نیز از همان ابتدای صبح برای شرکت در راهپیمایی بیرون رفت؛ همه چیز عادی بود؛ شهید دانش‌آموز تلاشگری بود.
برادر شهید دانش‌آموز «رضاعلی بهمنی» خاطرنشان کرد: برادرم نزدیکی ظهر تا غروب مشغول انجام تکالیف مدرسه بود؛ ساعاتی از شب گذشته بود که رضاعلی هم همراه دیگر اعضای خانواده به خواب رفت.
وی بیان داشت: نیمه‌های شب، در منزل را با تمام توان کوبیدند؛ رضاعلی با سرعت به حیاط رفت و آهسته پرسید «کیه؟» پشت در منتظر شنیدن پاسخ بود که ناگهان در منزل را به رگبار بستند و رضاعلی همان جا در خون خود غلتید و با آخرین خداحافظی به دیدار حق شتافت.

منبع: خبرگزاری فارس با همکاری انجمن اسلامی دانش آموزان

دسته ها : زندگینامه

شهید بسطامی در 18 سالگی از دانشگاه ایثار فارغ‌ التحصیل شد

شهید دانش آموز «علی‌اصغر بسطامی»، پس از اخذ دیپلم در دانشگاه عشق و ایثار ثبت‌نام کرد و در 18 سالگی فارغ‌التحصیل شد.

شهید دانش آموز «علی‌اصغر بسطامی» در سال 1341 در خطه کردستان ولایت مدار دیده‌ به جهان گشود.
وی پس از گذراندن دوره پیش دانشگاهی زمانی که دشمن بعثی به ایران اسلامی حمله‌ور شد، در بسیج عضویت یافت و پس از یک ماه حضور در جبهه کنجان‌چم در تاریخ 17 مهر 59 در حالی که 18 سال بیش‌تر نداشت به درجه رفیع شهادت رسید.
مادر شهید دانش‌آموز «علی‌اصغر بسطامی» با بیان خاطراتی از پسر‌ش اظهار داشت: پسرم از سال سوم مقطع دبیرستان تصمیم گرفت در بسیج فعالیت کند؛ وی در تابستان سال 59 به عضویت بسیج تهران درآمد و پس از فعالیت زیاد از شهرستان قروه کردستان عازم بسیج تهران شد.
وی ادامه داد: زمانی که او را بدرقه می‌کردم به او گفتم «عزیزم مراقب خودت باش» علی‌اصغر در جواب گفت «مادر جان! شاید تا 10 تا 12 روز دیگر جنازه مرا دیدی».
مادر شهید دانش‌آموز «علی‌اصغر بسطامی» بیان داشت: 27 روز پس از اعزام پسرم به جبهه خبر شهادتش را آوردند؛ وی 25 روز در خط مقدم بر علیه باطل جنگید تا اینکه بر اثر اصابت خمپاره رژیم بعث به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

شهید بسطامی مهر 59 کاپ قهرمانی شهادت را از آن خود کرد

شهید وارسته و ورزشکار «علی اصغر بسطامی» با آغاز جنگ تحمیلی احساس وظیفه کرد و جنگ را اصلی‌ترین موضوع و جنگیدن با دشمن دین و میهن را افضل‌ اعمال دانست و سرانجام با اعزام به جبهه در مهر سال 59 کاپ قهرمانی شهادت را از آن خود کرد.

شهید بزرگوار و بسیجی وارسته و ورزشکار علی اصغر بسطامی از نوجوانی و جوانی علاقه وافری به ورزش داشت و ورزش را پیش از دبستان و در محله‌های قدیم شهرستان قروه شروع کرد؛ این شهید دانش آموز با ورود به مدرسه با دیگر همکلاسی‌هایش، در کنار تعلیم و تربیت، همت بیشتری به خرج داد و در زمینه فوتبال در زمین‌های خاکی به موفقیت‌هایی دست یافت و به عنوان فوتبالیستی خوش‌اخلاق و تکنیکی در بین بچه‌های محل مشهور بود و همواره بر سر اینکه اصغر در کدام تیم باشد رقابت بود.
بعد از چندی شهید بسطامی به واسطه درخشش و بازی خوب به تیم جوانان فرهنگ در سال 1357دعوت شد البته در آن زمان در سطح شهرستان فقط 4 تیم باشگاهی وجود داشت و تیم فرهنگ، بهترین آن منطقه بود. شهید بسطامی تا وقتی که در تیم فرهنگ بود بارها به مسابقات با دیگر تیم‌ها می‌پرداخت.
با آغاز جنگ تحمیلی شهید بسطامی احساس وظیفه کرد و جنگ را اصلی‌ترین موضوع و جنگیدن با دشمن دین و میهن را افضل اعمال دانست و سرانجام با اعزام به جبهه در مهر سال 59 کاپ قهرمانی شهادت را از آن خود کرد.
وی تکنیک شهادت را به دیگر دوستان خود آموخت تا بدانند که اوج تاکتیک تیمی و تکنیک فردی و اخلاقی در دفاع از دین، کشور و ناموس هم می‌تواند کارساز بوده و انسان را به بالاترین مراتب قهرمانی رهنمون سازد.
 منبع: خبرگزاری فارس با همکاری انجمن اسلامی دانش آموزان

 

دسته ها : زندگینامه

شهید «لطیف برزکار» در 7 سالگی پرواز را تجربه کرد

شهید دانش‌آموز «لطیف برزکار» در 7 سالگی در حالی که در مزرعه همراه پدرش، کشاورزی می‌کرد، مورد اصابت ترکش بمب‌های هوایی رژیم بعثی عراق قرار گرفت و به همرا مادرش پرواز را تجربه کرد.

شهید دانش‌آموز «لطیف برزکار» در سال 1357 در شهر ملک‌شاهی استان ایلام چشم به جهان گشود؛ هنوز 2 سال از عمر پر بارش نگذشته بود که جنگ تحمیلی آغاز شد.
وی در سال اول ابتدایی تحصیل می‌کرد که در 17 خرداد سال 64، رژیم بعث عراق شهر ملک شاهی را بمباران هوایی کرد و بر اثر اصابت ترکش به ناحیه سر این شهید دانش‌آموز به همراه مادرش به لقاءالله پیوست و اکنون کوچه شهید لطیف برزکار واقع در خیابان شهدای هفتم‌تیر شهرستان ملک‌شاهی به نام این شهید 7 ساله ثبت شده است.
علی‌کریم برزکار پدر شهید دانش‌آموز «لطیف برزکار» با بیان خاطراتی از آخرین لحظات عمر فرزندش، اظهار داشت: خرداد ماه بود و هر کسی که زمین کشاورزی داشت، در آنجا مشغول کار بود؛ ما هم در یک کوچه پایین‌تر از منزلمان، قطعه زمینی داشتیم که آن روز در آنجا مشغول کار بودم.
وی ادامه داد: ‌کم کم خستگی بر من غلبه کرد و لطیف به طرف زمین آمد و به او گفتم «تو اینجا چه کار می‌کنی؛ کاش در خانه می‌ماندی و با برادرت بازی می‌کردی» لطیف گفت «تو را از پنجره دیدم که خسته هستی آمدم کمکت کنم».
پدر شهید دانش‌آموز «لطیف برزکار» بیان داشت: داشتم با لطیف صحبت می‌کردم که یک لحظه صدایم در میان غرش وحشتناکی گم شد و از آن لحظه هیچ چیزی در ذهنم نمانده است؛ فقط وقتی به هوش آمدم خودم را روی تخت بیمارستان یافتم و پسرم کنار مادرش پیش خدا بود.
آمنه برزکار، بنفشه جمشیدی و مهوش خلیلی عضو اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانش‌آموزان زندگی کوتاه این شهید دانش‌آموز را در تاریخ حماسه دفاع مقدس جمهوری اسلامی ایران ثبت کرده‌اند.

دسته ها : زندگینامه

می‌خواهم در جوانی برای یاری رهبرم بمیرم

 

در وصیتنامه شهید دانش‌آموز «لطیف پناهی کله‌جویی» آمده است: بر روی سنگ قبرم بنویسید «اگر قرار باشد که آخر بمیرم؛ نمی‌خواهم که در بستر بمیرم؛ می‌خواهم که در فصل جوانی برای یاری رهبر بمیرم».

 

شهید دانش‌آموز «لطیف پناهی کله‌جویی» در تاریخ 1344 در کرمانشاه دیده به جهان گشود و تا مقطع ابتدایی تحصیل کرد؛ وی در سنین نوجوانی شروع به کار کرد و درآمدش را بین فقرا تقسیم می‌‌کرد.

این دانش‌آموز بسیجی از آغاز جنگ تحمیلی کمک‌های مردمی به جبهه‌ها را جمع‌آوری می‌کرد و پس به جبهه کرمانشاه اعزام شد که پس از 7 ماه حضور در جبهه در 15 فروردین 1363 در منطقه چنگوله بر اثر موج خمپاره دچار ایست قلبی شد و به مقام رفیع شهادت رسید.

در وصیتنامه این شهید دانش‌آموزآمده است:

 

به نام خدا

«با سلام به رهبر کبیر انقلاب امام خمینی (ره) و با سلام به خدمت پدر و مادر عزیزم، من از شما خیلی تشکر می‌کنم که من را بزرگ کردید و تحویل جامعه دادید.

پدر و مادر گرامی، مردم شاید فکر کنند که من به خاطر آینده خودم یا به خاطر مقام، نسبت به این انقلاب خدمتی می‌کنم؛ به خدا قسم که من می‌خواهم به جامعه خدمتی کنم تا وظیفه خود را ادا کنم.

پدر و مادر عزیزم، اگر جنازه‌ام به دست شما نرسید، غم مخورید؛ ما شهدا، عزیزان زیادی را از دست داده‌ایم و پیروزی نزدیک است.

اگر جنازه‌ام از بین رفت و به دست شما نرسید، ناراحت نباشید، مگر من از شهیدان انقلاب اسلامی از جمله برادرم کرم طهماسبی، نجاتعلی عزیزی بهترم؛ نه به خدا.

از شما می‌خواهم برادرزاده‌ها و خواهرزاده‌هایم را خوب پرورش دهید و به جامعه تحویل دهید و به آنها بگویید که لطیف برای آزادی جامعه خود به جبهه رفت و شهید شد.

برادرانم خسرو، جهانگیر و رسول اگر خواستید که برای سنگ مزارم چیزی بنویسید فقط معنی آیه قرآن را بنویسید و اگر خواستید بر روی سنگ قبرم شعری بنویسید این را بنویسید «اگر قرار باشد که آخر بمیرم؛ نمی‌خواهم که در بستر بمیرم؛ می‌خواهم که در فصل جوانی برای یاری رهبر بمیرم؛ خدایا خدایا تا انقلاب مهدی (عج) حتی کنار مهدی (عج)،‌ خمینی (ره) را نگهدار».

خداوند نگهدار همه دوستان و آشنایان باشد.»

 

شهید 17 ساله شادی نوروز را با یتیمان تقسیم می‌کرد

 

برادر شهید دانش‌آموز «لطیف پناهی کله‌جویی» گفت: هنگامی که عید نوروز می‌شد،‌ شهید لطیف برای خودش لباس نو نمی‌خرید، برای یتیمان خرید می‌کرد و می‌گفت «آیا خدا را خوش می‌آید من لباس نو بپوشم و در کوچه راه بروم ولی یتیمان لباس نو نداشته باشند».

 

شهید دانش‌آموز «لطیف پناهی کله‌جویی» در تاریخ 1344 در کرمانشاه دیده به جهان گشود و تا مقطع ابتدایی تحصیل کرد.

وی در سنین نوجوانی شروع به کار کرد و درآمدش را بین فقرا تقسیم می‌کرد. این دانش‌آموز بسیجی از آغاز جنگ تحمیلی کمک‌های مردمی به جبهه‌ها را جمع‌آوری می‌کرد و پس از آن اعزام به جبهه را در سر‌ داشت و به جبهه کرمانشاه اعزام شد که پس از 7 ماه حضور در جبهه در 15 فروردین 1363 در منطقه چنگوله بر اثر موج خمپاره دچار ایست قلبی شد و به مقام رفیع شهادت رسید.

رسول عبدی همسایه شهید دانش‌آموز با بیان خاطراتی از وی اظهار می‌دارد: ما بچه بودیم؛ شهید همیشه در خانه ما می‌آمد و به مادرم می‌گفت «اگر بیرون از منزل خرید داشتی، دخترهایت را به فروشگاه نفرست، من کارتان را انجام می‌دهم».

وی ادامه می‌دهد: هنگامی که برف سنگین می‌بارید، شهید لطیف اجازه نمی‌داد که مادرم برای پارو کردن برف‌ها به پشت‌بام رود و می‌گفت «سن شما بالاست و آمدن به پشت بام برای شما سخت است، من برف‌هایتان را پارو می‌کنم».

رسول پناهی کله‌جویی برادر شهید دانش‌آموز «لطیف پناهی کله‌جویی» نیز با بیان خاطراتی از وی اظهار می‌دارد: لطیف کار می‌کرد و بخشی از درآمدش را خرج، امرار و معاش منزل می‌کرد و بخش دیگری را به یتیمان می‌بخشید.

وی بیان می‌دارد: هنگامی که عید نوروز می‌شد، این شهید برای خودش لباس نو نمی‌خرید و برای بچه‌های یتیمی که در همسایگی ما بودند، خرید می‌کرد و می‌گفت «آیا خدا را خوش می‌آید من لباس نو بپوشم و در کوچه راه بروم ولی یتیمان لباس نو نداشته باشند».

برادر شهید دانش‌آموز می‌افزاید: مادرم تا زنده بود به تبعیت از فرزند شهیدش پولی که از بنیاد شهید و امور ایثارگران دریافت می‌کرد، به فقرا و یتیمان می‌بخشید.

دسته ها : زندگینامه

رحمان با منتقدان ضد نظام اسلامی برخورد می‌کرد

 

برادر شهید دانش‌آموز «رحمان پایدار» گفت: رحمان هرگز در محافلی که علیه نظام جمهوری اسلامی ایران عقیده‌ها و نظراتی بیان می‌شد، حضور نمی‌یافت و به شدت با آن افراد برخورد می‌کرد.

 

جاسم پایدار برادر شهید دانش‌آموز «رحمان پایدار» با بیان خاطراتی از وی، اظهار داشت: رحمان به خاطر علاقه خاصی که به پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) داشت در اکثر مجالس و هیئت‌های مذهبی شرکت می‌کرد.

وی ادامه ‌داد: برادرم در رشته ریاضی دوره متوسطه بسیار موفق بود در حدی که مسئولان مدرسه به خاطر پیشرفت‌های درسی وی از پدر و مادرم تشکر می‌کردند؛ رحمان حتی به خواهران و برادرانش در درس‌هایشان کمک می‌کرد.

برادر شهید دانش‌آموز «رحمان پایدار» خاطرنشان ‌کرد: شهید رحمان فردی مذهبی بود و هرگز وارد محافلی که علیه نظام جمهوری اسلامی ایران عقیده‌ها و نظراتی بیان می‌شد، حضور نمی‌یافت و به شدت با آنها برخورد می‌کرد و در مقابل حرف‌های آنها دلایل منطقی بیان می‌کرد و سعی در راهنمایی و امر به معروف و نهی از منکر داشت.

پایدار بیان ‌داشت: برادرم در برابر ناعدالتی‌ها، ظلم و ستم‌ها ساکت نمی‌نشست و ایستادگی می‌کرد و در رویارویی با مشکلات روزگار با تکیه به عنایت الهی و تلاش خود با این سختی‌ها مبارزه می‌کرد.

وی ‌افزود: زمانی که رحمان در دوره دبیرستان تحصیل می‌کرد فقط به اعزام به جبهه فکر می‌کرد و همیشه دوست داشت در آینده فردی مفید برای جامعه خود باشد و برای ملتش افتخار آفریند.

برادر شهید دانش‌آموز «رحمان پایدار» گفت: وی با توجه به شرایط محیطی و کمبود امکانات همواره ساده می‌زیست و هنگامی که وعده می‌داد به وعده‌اش عمل می‌کرد و با اینکه شهید در خانواده فقیری زندگی می‌کرد، نسبت به افراد فقیر کمال دلسوزی را داشت.

پایدار با اشاره به اینکه شهید رحمان دوستان را به مبارزه با ظلم و بی‌عدالتی دعوت می‌کرد، اظهار ‌داشت: برادرم نسبت به شخصیت‌های دینی از جمله حضرت امام خمینی‌(ره) و آرمان‌های انقلاب پایبندی خاصی داشت و همواره خوش‌خلق، مهربان و صادق بود و دوستان را به این امر توصیه می‌کرد.

 

شهید 17 ساله به واسطه علاقه به اهل بیت(ع) اسوه بود

 

پدر شهید دانش‌آموز «رحمان پایدار» گفت: پسرم به واسطه علاقه به اهل بیت(ع) با اطرافیان خوش‌رفتاری می‌کرد به طوری که رفتار وی اسوه اخلاقی برای فرزندان آشنایان بود.

 

شهید دانش‌آموز «رحمان پایدار» در سال 1350 در اسلام‌آباد استان کرمانشاه دیده به جهان گشود و در خانواده‌ای معتقد و پایبند به اصول مذهبی و تربیتی رشد یافت.

این شهید دانش‌آموز در سال سوم متوسطه در رشته ریاضی تحصیل می‌کرد و زمانی که تجاوزات رژیم بعث عراق را دید، ترجیح داد تا برای دفاع از میهن اسلامی به جبهه برود. وی حدود یک سال و 8 ماه در جبهه کرمانشاه حضور داشت تا اینکه 27 خرداد 1367 در 17 سالگی در منطقه حلبچه به شهادت رسید.

پدر شهید دانش‌آموز «رحمان پایدار» با بیان خاطراتی از فرزندش اظهار می‌دارد: رحمان دوستدار سرور و سالار شهیدان امام حسین(ع) بود و به واسطه اعتقاد به اهل بیت پیامبر(ص) با اطرافیان خوش‌رفتاری می‌کرد به طوری که رفتار وی اسوه اخلاقی برای فرزندان دوستان و آشنایان بود.

وی ادامه می‌دهد: پسرم به ورزش‌های رزمی و فوتبال علاقه داشت و در این رشته‌ها فعالیت می‌کرد.

پایدار بیان می‌کند: شهید رحمان در همه راهپیمایی‌ها حضور داشت تا اینکه با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه‌های حق علیه باطل شتافت و در عملیاتی در حلبچه به درجه رفیع شهادت رسید.

وحید احمدی‌فرد، سجاد بهرامی‌پور و حسین کریمی عضو اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانش‌آموزان با پژوهش در زندگی این شهید نام ستاره‌ای دیگر را بر تاریخ اسلام ثبت کردند.

دسته ها : زندگینامه

دانش‌آموز شهید : در مراسم تشییع پیکرم فقط برای امام شعار دهید

در وصیت‌نامه شهید دانش‌آموز «عبدالرحیم بزرگی مقدم» آمده است: مادرم و پدرم حلالم کنید و در مراسم تشییع جنازه‌ام گریه و زاری نکنید بلکه فقط برای حمایت از امام خمینی (ره) شعار دهید.

شهید دانش‌آموز "عبدالرحیم بزرگی مقدم " در سال چهارم دبیرستان تحصیل می‌کرد اما به قدری بصیرت پیدا کرده بود که با دیدن حملات دشمن لحظه‌ای آرام ننشست و به سوی جبهه‌های حق علیه باطل شتافت.
وی در عملیات "والفجر مقدماتی " با تقد?م خون خود، پایه‌های انقلاب اسلامی را مستحکم‌تر کرد؛ در وصیت‌نامه این شهید دانش‌آموز آمده است:

"إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیَانٌ مَرْصُوصٌ "
با نثار صمیمانه‌ترین سلام‌ها به رهبر کبیر انقلاب که فریاد آزادانه جاودانه‌ای بر ضد استکبار جهانی هستند و ایشان بزرگترین رهبران نسل نو، یگانه راهنما، رزمنده‌‌ای دلیر و ابرمرد قرن بیستم و پیشوای سیاست هستند؛ رهبری که ستون‌های غرب و شرق را به لرزه انداخت و بی‌عدالتی و ظلم را ریشه‌کن کرد. رهبری که نور جاویدانی‌اش از سرزمین مقدس اسلام درخشیدن گرفت و می‌رود تا بر سرزمین‌های اسلامی نورافشانی کند و بر کل جهان پرتو افکند.
رهبری که پرچمدار آزادی و رهایی و دعوت کننده مسلمین به سوی خوشبختی و به سوی قلعه‌های انسانیت است؛ رهبری که نهضت اسلامی‌اش از اعماق اسلام عزیز است.
من امام خمینی (ره) را مسلمانی مجاهد، مجاهدی مؤمن، مؤمنی زاهد، زاهدی عابد، عابدی سرکش، سرکشی متواضع، متواضعی پیروز، پیروزی ساکن، ساکنی خروشان می‌دانم پس او را دعا می‌کنم.
به همه برادران و خواهران توصیه می‌کنم که به رهنمود‌ها و فرامین امام خمینی (ره) توجه داشته و او را تنها نگذارند و فرمایشات ایشان را در جهت خودسازی در وجود خود پیاده کنند.
همه دوستان بدانند تخلف و عدم اطاعت از این رهبر، این سلاله پاک رسول خدا (ص)، عدم اطاعت از رسول‌ خدا (ص) است و ایشان تنها کسی است که می‌‌تواند جامعه را از منجلاب فساد بیرون آورد و بر سیر الی‌الله هدایت کند و یقیناً خط ایشان منطبق با خط اصیل اسلام است.
بنده اعلام می‌کنم اگر مرا تکه تکه کنند و اگر در میان آتش باشم، ذره‌های خاکسترم صدا می‌زند "الله‌اکبر، خمینی (ره) رهبر " "خدایا خدایا تا انقلاب مهدی (عج) خمینی (ره) را نگه دار ".
از پدر، مادر، خواهران و برادران عزیزم که این حقیر آنها را اذیت کرده‌ام، می‌خواهم مرا عفو کنند و اگر نافرمانی از بنده حقیر دیده‌اند، مرا ببخشند و از آنها می‌خواهم در سوگ من گریه نکنند؛ من گریه نمی‌خواهم من احتیاج به پیرو دارم با رفتن من سلاح به دست گیرید و از اسلام عزیز دفاع کنید.
مادر عزیزم! من از امام حسین (ع) که بیشتر نیستم باید با صبر و طاقت و تحمل در سوگ من، دین خود را به انقلاب اسلامی ادا کنند.
مادر عزیزم! مگر خون من گلگون‌تر از خون امام حسین (ع) است؛ مادر افتخار کن و شاد باش که خدا این سعادت را به فرزندت داده که جان خود را در راه او نثار کند و هر کسی این سعادت را ندارد.
مادرم و پدرم حلالم کنید و در مراسم تشییع جنازه‌ام گریه و زاری نکنید بلکه فقط برای امام خمینی (ره) شعار دهید.
از همه می‌خواهم هنگامی که کربلای حسینی به همت رزمندگان اسلام آزاد شد، به کنار قبر امام حسین (ع) عزیز رفته و مرا دعا کنید.
امیدوارم صحنه جهان با وسعتش به یک دادگاه الهی مبدل شود که حاکمین آن مسلمین و محکومین آن کافران باشند و کافران را به اشد مجازات برسانند.
"همه مرا حلال کنید "
عبدالرحیم بزرگی مقدم

دسته ها : زندگینامه

شهید 13ساله: پیوندتان را با امام امت مستحکم‌تر کنید

در وصیتنامه شهید دانش‌آموز «عبدالمهدی پیرحیاتی» آمده است: برادران! هیچگاه دست از یاری دین اسلام برندارید و با امام امت، خمینی کبیر پیوندتان را مستحکم‌تر کنید و هیچگاه چون مردم کوفه که به حضرت علی (ع) و مسلم‌بن عقیل و امام حسین (ع) پشت کردند، پیمان‌شکن نباشید.

شهید دانش‌آموز «عبدالمهدی پیرحیاتی» در سال 1346 در دره‌شهر استان ایلام دیده به جهان گشود و با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه منطقه غرب کشور شتافت تا اینکه پس از 2 ماه در جبهه‌های حق علیه باطل در تاریخ 28 آبان 1359 در حالی که 13 سال بیشتر نداشت، در تپه سومار غرب به شهادت رسید. در وصیتنامه این شهید دانش‌آموز آمده است:‌

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
«ما اراده کرده‌ایم تا مستضعفان زمین را نعمت بخشیم و آنان را پیشوایان و وارثان حقیقی زمین قرار دهیم» آیه 5 سوره قصص
اکنون که به لطف خدای مهربان عازم جنگ و نبرد با کفار و دست‌پرورده‌های امپریالیسم و سوسیال امپریالیسم جهانی هستیم، چند کلمه‌ای به عنوان وصیت با نزدیکان خود دارم البته منظور از نزدیکان خودم یعنی برادران مسلمان جهان و کسانی که به پیامبری حضرت محمد (ص) و کتاب آسمانی قرآن کریم ایمان آورده‌اند.
برادران! هیچگاه دست از یاری دین اسلام برندارید و با امام امت خمینی (ره) کبیر پیوندتان را مستحکم‌تر کنید و هیچگاه چون مردم کوفه که به حضرت علی (ع) و مسلم‌بن عقیل و امام حسین (ع) پشت کردند و از پیمان خود گذشتند، عمل نکنید و پیمان‌شکن نباشید.
به خدا قسم مطمئن هستم که در صورت مرگ باز هم مانند لشکر امام حسین (ع) پیروز و سرافراز هستیم.
شهادت را تولدی دوباره و آغاز یک زندگی نوین همراه با سعادت ابدی می‌دانم پس چرا به سوی سعادت ابدی نباشم و افتخار این دنیا و آن دنیا نصیب خود نگردانم.
برادران مسلمان در شب‌های جمعه برایم از خداوند درخواست آمرزش کنید و سوره فاتحه نیز فراموش نشود. امیدوارم سعادت دنیا و آخرت نصیب تمام مسلمانان جهان شود.
‌صحرا پرهیزگاری و ناهید ربیعی سرگذشت‌پژوهان شهدای دانش‌آموز در اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانش‌آموزان، زندگی این شهید را در تاریخ درخشان هشت سال دفاع مقدس ثبت کرده‌اند.

منبع: خبرگزاری فارس با همکاری انجمن اسلامی دانش آموزان

دسته ها : زندگینامه
X